غزلیات مولوی : چه اندیشیده​ای در عذر آن تقصیرها
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
غزلیات مولوی : چه اندیشیده​ای در عذر آن تقصیرها
نوشته شده در شنبه 10 ارديبهشت 1390
بازدید : 424
نویسنده : پرویز طهماسبی
ای دل چه اندیشیده​ای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود از بد پشیمان می​شوی الله گویان می​شوی از جرم ترسان می​شوی وز چاره پرسان می​شوی گر چشم تو بربست او چون مهره​ای در دست او گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان بانک شعیب و ناله​اش وان اشک همچون ژاله​اش گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم جنت مرا بی​روی او هم دوزخست و هم عدو گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی گفتا که من خربنده​ام پس بایزیدش گفت رو                  
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا آن دم تو را او می​کشد تا وارهاند مر تو را آن لحظه ترساننده را با خود نمی​بینی چرا گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب​ها کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا



:: موضوعات مرتبط: مولوی , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: